خشکسار می شوم
چشم دختر به آغوش شب گشوده شد
وقتی ستاره سوخت
وقتی بهار رنگ خود را گم کرد
وقتی شکوفه ها پشت کوههای تنهایی خاموش، پنهان شدند،
گوش دختر به نوای هیچ دلبسته باشد، بهتر است.
***
خشکسار می شوم
باران چرا ببارد اگر رود می رود؟
می رود به همانجا که دخترک در مه فرو رفته.
احساس چرا بتابد؟
اگر نازکی تارهایش را به فراموشی می سپاری
هر بار.
فرصت را داخل ظرف بلورین "مهر"
روی میز "یک بار دیگر" بگذارم که چه؟
هنگامی که رفتارت لعاب انداخته!
خستگیهایم را به کدام ستون تکیه دهم
وقتی گوشهایت پناه پنبه ها شده و
صدایت به سفری دور رفته...
دور رفته ای
فرسخها دورتر از نبودن.